سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 
داستان های جذاب و خواندنی
 
 
هرکس خود را نشناسد، به غیر خود نادان ترباشد . [امام علی علیه السلام] 
داستان آموزنده جدید, داستان بسیار زیبا, داستان جالب, داستان جدید
»» داستان کوتاه کشیش و اضطراب در هواپیماه,شکر گذار خدا باشیم, کفش ه

داستان کوتاه کشیش و اضطراب در هواپیماه,شکر گذار خدا باشیم, کفش های بهشتی

داستان کوتاه کشیش و اضطراب در هواپیما

کشیش سوار هواپیما شد. کنفرانسی تازه به پایان رسیده بود و او می‎رفت تا در کنفرانس دیگری شرکت کند؛ می‎رفت تا خلق خدا را هدایت کند و به سوی خدا بخواند و به رحمت الهی امیدوار سازد. در جای خویش قرار گرفت. اندکی گذشت، ابری آسمان را پوشانده بود، امّا زیاد جدّی به نظر نمی‎رسید. مسافران شادمان بودند که سفرشان به زودی شروع خواهد شد…
هواپیما از زمین برخاست. اندکی بعد، مسافران کمربندها را گشودند تا کمی بیاسایند. پاسی گذشت. همه به گفتگو مشغول؛ کشیش در دریای اندیشه غوطه‌ور که در جمع بعد چه‎ها باید گفت و چگونه بر مردم تأثیر باید گذاشت. ناگاه، چراغ بالای سرش روشن شد: کمربندها را ببندید! همه با اکراه کمربندها را بستند؛ امّا زیاد موضوع را جدّی نگرفتند. اندکی بعد، صدای ظریفی از بلندگو به گوش رسید، از نوشابه دادن فعلاً معذوریم؛ طوفان در پیش است.
موجی از نگرانی به دلها راه یافت، اما همانجا جا خوش کرد و در چهره‌ها اثری ظاهر نشد، گویی همه می‌کوشیدند خود را آرام نشان دهند. باز هم کمی گذشت و صدای ظریف دیگربار بلند شد، با پوزش فعلاً غذا داده نمی‌شود؛ طوفان در راه است و شدت دارد.
نگرانی، چون دریایی که بادی سهمگین به آن یورش برده باشد، از درون دلها به چهره‌ها راه یافت و آثارش اندک اندک نمایان شد…
طوفان شروع شد؛ صاعقه درخشید، نعره رعد برخاست و صدای موتورهای هواپیما را در غرش خود محو و نابود ساخت؛ کشیش نیک نگریست؛ بعضی دستها به دعا برداشته شد؛ اما سکوتی مرگبار بر تمام هواپیما سایه افکنده بود؛ طولی نکشید که هواپیما همانند چوب‎پنبه بر روی دریایی خروشان بالا رفت و دیگربار فرود افتاد، گویی هم‌اکنون به زمین برخورد می‎کند و از هم متلاشی می‎گردد. کشیش نیز نگران شد؛ اضطراب به جانش چنگ انداخت؛ از آن همه که برای گفتن به مردم در ذهن اندوخته بود، هیچ باقی نماند؛ گویی حبابی بود که به نوک خارک ترکیده بود؛ پنداری خود کشیش هم به آنچه که می‌خواست بگوید ایمانی نداشت…
سعی کرد اضطراب را از خود برهاند؛ اما سودی نداشت. همه آشفته بودند و نگران رسیدن به مقصد و از خویش پرسان که آیا از این سفر جان به سلامت به در خواهند برد…؟!
نگاهی به دیگران انداخت؛ نبود کسی که نگران نباشد و به گونه‎ای دست به دامن خدا نشده باشد.
ناگاه نگاهش به دخترکی افتاد خردسال؛ آرام و بی‎صدا نشسته بود و کتابش را می‌خواند؛ یک پایش را جمع کرده، زیر خود قرار داده بود. ابداً اضطراب در دنیای او راه نداشت؛ آرام و آسوده‌خاطر نشسته بود…
گاهی چشمانش را می‎بست، و سپس می‎گشود و دیگربار به خواندن ادامه می‎داد. پاهایش را دراز کرد، اندکی خود را کش و قوس داد، گویی می‎خواهد خستگی سفر را از تن براند؛ دیگربار به خواندن کتاب پرداخت؛ آرامشی زیبا چهره‌اش را در خود فرو برده بود…
هواپیما زیر ضربات طوفان مبارزه می‎کرد، گویی طوفان مشت‎های گره کردهء خود را به بدنه هواپیما می‎کوفت، یا می‎خواست مسافران را که مشتاق زمین سفت و محکمی در زیر پای بودند، بترساند. هواپیما را چون توپی به بالا پرتاب می‎کرد و دیگربار فرود می‎آورد. اما این همه در آن دخترک خردسال هیچ تأثیری نداشت، گویی در گهواره نشسته و آرام تکان می‎خورد و در آن آرامش بی‎مانند به خواندن کتابش ادامه می‎داد…
ادامه مطلب داستان کوتاه کشیش و اضطراب در هواپیماه,شکر گذار خدا باشیم, کفش های بهشتی...

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محمد ( جمعه 91/9/17 :: ساعت 6:25 صبح )


داستان آموزنده جدید, داستان بسیار زیبا, داستان جالب, داستان جدید
»» داستان کوتاه قانون بازگشت، نگرشت را تغییر بده، جوان ثروتمند و پن

داستان کوتاه قانون بازگشت، نگرشت را تغییر بده، جوان ثروتمند و پند عارف

داستان کوتاه و خواندنی نگرشت را تغییر بده

میگویند در کشور ژاپن مرد میلیونری زندگی میکرد که از درد چشم خواب بچشم نداشت و برای مداوای چشم دردش انواع قرصها و آمپولها را بخود تزریق کرده بود اما نتیجه چندانی نگرفته بود. وی پس از مشاوره فراوان با پزشکان و متخصصان زیاد درمان درد خود را مراجعه به یک راهب مقدس و شناخته شده میبیند.
وی به راهب مراجعه میکند و راهب نیز پس از معاینه وی به او پیشنهاد کرد ….
که مدتی به هیچ رنگی بجز رنگ سبز نگاه نکند.وی پس از بازگشت از نزد راهب به تمام مستخدمین خود دستور میدهد با خرید بشکه های رنگ سبز تمام خانه را با سبز رنگ آمیزی کند . همینطور تمام اسباب و اثاثیه خانه را با همین رنگ عوض میکند. پس از مدتی رنگ ماشین ، ست لباس اعضای خانواده و مستخدمین و هر آنچه به چشم می آید را به رنگ سبز و ترکیبات آن تغییر میدهد و البته چشم دردش هم تسکین می یابد.
بعد از مدتی مرد میلیونر برای تشکر از راهب وی را به منزلش دعوت می نماید. راهب نیز که با لباس نارنجی رنگ به منزل او وارد میشود متوجه میشود که باید لباسش را عوض کرده و خرقه ای به رنگ سبز به تن کند. او نیز چنین کرده و وقتی به محضر بیمارش میرسد از او می پرسد آیا چشم دردش تسکین یافته ؟ مرد ثروتمند نیز تشکر کرده و میگوید : بله . اما این گرانترین مداوایی بود که تاکنون داشته.
مرد راهب با تعجب به بیمارش میگوید بالعکس این ارزانترین نسخه ای بوده که تاکنون تجویز کرده ام. برای مداوای چشم دردتان، تنها کافی بود عینکی با شیشه سبز خریداری کنید و هیچ نیازی به این همه مخارج نبود.برای این کار نمیتوانی تمام دنیا را تغییر دهی، بلکه با تغییر چشم اندازت(نگرش) میتوانی دنیا را به کام خود درآوری. تغییر دنیا کار احمقانه ای است اما تغییر چشم اندازمان(نگرش) ارزانترین و موثرترین روش میباشد.

  ادامه مطلبداستان کوتاه قانون بازگشت، نگرشت را تغییر بده، جوان ثروتمند و پند عارف...

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محمد ( جمعه 91/9/17 :: ساعت 6:13 صبح )


داستان آموزنده جدید, داستان بسیار زیبا, داستان جالب, داستان جدید
»» داستان کوتاه نهایت بخشندگی

داستان کوتاه نهایت بخشندگی

روزی روزگاری درختی بود ….
و پسر کوچولویی را دوست می داشت .
پسرک هر روز می آمد
برگ هایش را جمع می کرد
از آن ها تاج می ساخت و شاه جنگل می شد .
از تنه اش بالا می رفت
از شاخه هایش آویزان می شد و تاب می خورد
و سیب می خورد
با هم قایم باشک بازی می کردند .
پسرک هر وقت خسته می شد زیر سایه اش می خوابید .
او درخت را خیلی دوست می داشت
خیلی زیاد
و در خت خوشحال بود
اما زمان می گذشت
پسرک بزرگ می شد
و درخت اغلب تنها بود
تا یک روز پسرک نزد درخت آمد
درخت گفت : « بیا پسر ، ازتنه ام بالا بیا و با شاخه هایم تاب بخور ،
سیب بخور و در سایه ام بازی کن و خوشحال باش . »
پسرک گفت : « من دیگر بزرگ شده ام ، بالا رفتن و بازی کردن کار من نیست .
می خواهم چیزی بخرم و سرگرمی داشته باشم .
من به پول احتیاج دارم
ادامه مطلب داستان کوتاه نهایت بخشندگی ...

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محمد ( جمعه 91/9/17 :: ساعت 5:57 صبح )


داستان آموزنده جدید, داستان بسیار زیبا, داستان جالب, داستان جدید
»» داستان کوتاه لیاقت عشق؛ در انتظار سرمایه؛ راز خوشبختی مرد فقیر

داستان کوتاه داستان لیاقت عشق؛ در انتظار سرمایه؛ راز خوشبختی مرد فقیر

داستان کوتاه لیاقت عشق

روزی شیوانا پیر معرفت یکی از شاگردانش را دید که زانوی غم بغل گرفته و گوشه ای غمگین نشسته است. شیوانا نزد او رفت و جویای حالش شد. شاگرد لب به سخن گشود و از بی وفایی یار صحبت کرد و اینکه دختر مورد علاقه اش به او جواب منفی داده و پیشنهاد ازدواج دیگری را پذیرفته است.
شاگرد گفت که سالهای متمادی عشق دختر را در قلب خود حفظ کرده بود و بارفتن دختر به خانه مرد دیگر او احساس می کند باید برای همیشه با عشقش خداحافظی کند.
شیوانا با تبسم گفت:” اما عشق تو به دخترک چه ربطی به دخترک دارد!؟”
شاگرد با حیرت گفت:” ولی اگر او نبود این عشق و شور و هیجان هم در وجود من نبود!؟”
شیوانا با لبخند گفت:” چه کسی چنین گفته است. تو اهل دل و عشق ورزیدن هستی و به همین دلیل آتش عشق و شوریدگی دل تو را هدف قرار داده است. این ربطی به دخترک ندارد. هرکس دیگر هم جای دختر بود تو این آتش عشق را به سمت او می فرستادی. بگذار دخترک برود!
این عشق را به سوی دختر دیگری بفرست. مهم این است که شعله این عشق را در دلت خاموش نکنی . معشوق فرقی نمی کند چه کسی باشد! دخترک اگر رفت با رفتنش پیغام داد که لیاقت این آتش ارزشمند را ندارد. چه بهتر! بگذار او برود تا صاحب واقعی این شور و هیجان فرصت جلوه گری و ظهور پیدا کند! به همین سادگی!”

ادامه مطلب داستان کوتاه لیاقت عشق؛ در انتظار سرمایه؛ راز خوشبختی مرد فقیر...

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محمد ( جمعه 91/9/10 :: ساعت 7:5 صبح )


داستان آموزنده جدید, داستان بسیار زیبا, داستان جالب, داستان جدید
»» داستان کوتاه دسته گل پیرمرد، مداد سفید، فرق عشق با ادواج، گفتگوی

داستان کوتاه دسته گل پیرمرد، مداد سفید، فرق عشق با ادواج، گفتگوی کودک و خدا، استجابت دعا

 داستان کوتاه دسته گل پیرمرد

پیرمرد لاغر و رنجور با دسته گلی بر زانو روی صندلی اتوبوس نشسته بود . دختری جوان، روبه روی او، چشم از گل ها بر نمی داشت. وقتی به ایستگاه رسیدند، پیرمرد بلند شد، دسته گل را به دختر داد و گفت: می دانم از این گل ها خوشت آمده است. به زنم می گویم که دادم شان به تو. گمانم او هم خوشحال می شود. دختر جوان دسته گل را پذیرفت و پیرمرد را نگاه کرد که از پله‏های اتوبوس پایین می رفت و وارد قبرستان کوچک شهر می شد.

داستان کوتاه مداد سفید

همه ی مداد رنگی ها مشغول بودند…به جز مداد سفید…هیچ کسی به او کار نمی داد…همه می گفتند: تو به هیچ دردی نمی خوری” …یک شب که مداد رنگی ها…توی سیاهی کاغذ گم شده بودند…مداد سفید تا صبح کار کرد…ماه کشید…مهتاب کشید…و آنقدر ستاره کشید که کوچک وکوچک و کوچک تر شد…صبح توی جعبه ی مداد رنگی…جای خالی او…با هیچ رنگی پر نشد.

ادامه مطلب داستان کوتاه دسته گل پیرمرد، مداد سفید، فرق عشق با ادواج، گفتگوی کودک و خدا، استجابت دعا  داستان کوتاه دسته گل پیرمرد  پیرمرد لاغر و رنجور با دسته گلی بر زانو روی صندلی اتوبوس نشسته بود . دختری جوان، روبه روی او، چشم از گل ها بر نمی داشت. وقتی به ایس...

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محمد ( جمعه 91/9/10 :: ساعت 6:51 صبح )


داستان آموزنده جدید, داستان بسیار زیبا, داستان جالب, داستان جدید
»» داستان کوتاه چرخه زندگی، قلب یک کرگدن، ما و خدا

داستان کوتاه چرخه زندگی، قلب یک کرگدن، ما و خدا

داستان کوتاه چرخه زندگی


پیرمردی ضعیف و رنجور تصمیم گرفت با پسر و عروس و نوه ی چهارساله اش زندگی کند.دستان پیرمرد میلرزید،چشمانش تار شده بودو گام هایش مردد و لرزان بود.
اعضای خانواده هر شب برای خوردن شام دور هم جمع میشدند،اما دستان لرزان پدربزرگ و ضعف چشمانش خوردن غذا را تقریبا برایش مشکل می ساخت. نخود فرنگی ها از توی قاشقش قل می خوردند و روی زمین می ریختند، یا وقتی لیوان را می گرفت غالبا شیر از داخل آن به روی رومیزی می ریخت.پسر و عروسش از آن همه ریخت و پاش کلافه شدند.
پسر گفت:داستان کوتاه باید فکری برای پدربزرگ کرد.به قدر کافی ریختن شیر و غذا خوردن پر سر و صدا و ریختن غذا بر روی زمین را تحمل کرده ام.‌” پس زن و شوهر برای پیرمرد، در گوشه ای از اتاق میز کوچکی قرار دادند.در آنجا پیرمرد به تنهایی غذایش را میخورد،در حالی که سایر اعضای خانواده سر میز از غذایشان لذت میبردند و از آنجا که پیرمرد یکی دو ظرف را شکسته بود حالا در کاسه ای چوبی به او غذا میدادند.
گهگاه آنها چشمشان به پیرمرد می افتاد و آن وقت متوجه می شدند هم چنان که در تنهایی غذایش را می خورد چشمانش پر از اشک است.اما تنها چیزی که این پسر و عروس به زبان می آوردند تذکرهای تند و گزنده ای بود که موقع افتادن چنگال یا ریختن غذا به او میدادند.
اما کودک چهارساله اشان در سکوت شاهد تمام آن رفتارها بود.یک شب قبل از شام مرد جوان پسرش را سرگرم بازی با تکه های چوبی دید که روی زمین ریخته بود.با مهربانی از او پرسید:داستان کوتاه پسرم ، داری چی میسازی ؟‌” پسرک هم با ملایمت جواب داد :داستان کوتاه یک کاسه چوبی کوچک ، تا وقتی بزرگ شدم با اون به تو و مامان غذا بدهم .” وبعد لبخندی زد و به کارش ادامه داد.
این سخن کودک آن چنان پدر و مادرش را تکان داد که زبانشان بند آمد و سپس اشک از چشمانشان جاری شد. آن شب مرد جوان دست پدر را گرفت و با مهربانی او را به سمت میز شام برد.
قدرت درک کودکان فوق العاده است .چشمان آنها پیوسته در حال مشاهده ، گوشهایشان در حال شنیدن . ذهنشان در حال پردازش پیام های دریافت شده است.اگر ببینند که ما صبورانه فضای شادی را برای خانواده تدارک میبینیم، این نگرش را الگوی زندگی شان قرار می دهند.

ادامه مطلبداستان کوتاه چرخه زندگی، قلب یک کرگدن، ما و خدا...

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محمد ( جمعه 91/9/10 :: ساعت 6:35 صبح )


داستان آموزنده جدید, داستان بسیار زیبا, داستان جالب, داستان جدید
»» داستان کوتاه خرید بهشت، هوشمندانه سوال کنید،مادر …، اشتباه فرشتگ

داستان کوتاه خرید بهشت، هوشمندانه سوال کنید،مادر …، اشتباه فرشتگان

داستان کوتاه خرید بهشت http://www.pic.iran-forum.ir/images/sz71ok8z3pirv92l9g.jpg

بهلول هر وقت دلش می گرفت به کنار رودخانه می آمد. در ساحل می نشست و به آب نگاه می کرد.
پاکی و طراوت آب، غصه هایش را می شست. اگر بیکار بود همانجا می نشست و مثل بچه ها گِل بازی می کرد.
آن روز هم داشت با گِل های کنار رودخانه، خانه می ساخت.
جلوی خانه باغچه ایی درست کرد و توی باغچه چند ساقه علف و گُل صحرایی گذاشت.
ناگهان صدای پایی شنید برگشت و نگاه کرد. زبیده خاتون (همسر خلیفه)
با یکی از خدمتکارانش به طرف او آمد. به کارش ادامه داد. همسر خلیفه بالای سرش ایستاد و گفت:
- بهلول، چه می سازی؟
بهلول با لحنی جدی گفت:
- بهشت می سازم.
همسر هارون که می دانست بهلول شوخی می کند، گفت:
- آن را می فروشی؟!
بهلول گفت:
- می فروشم.
- قیمت آن چند دینار است؟
- صد دینار.
زبیده خاتون گفت:
- من آن را می خرم.
بهلول صد دینار را گرفت و گفت:
- این بهشت مال تو، قباله آن را بعد می نویسم و به تو می دهم.
زبیده خاتون لبخندی زد و رفت.
بهلول، سکه ها را گرفت و به طرف شهر رفت. بین راه به هر فقیری رسید یک سکه به او داد. وقتی تمام دینارها را صدقه داد، با خیال راحت به خانه برگشت.
زبیده خاتون همان شب، در خواب، وارد باغ بزرگ و زیبایی شد. در میان باغ، قصرهایی دید که با جواهرات هفت رنگ تزئین شده بود. گلهای باغ، عطر عجیبی داشتند. زیر هر درخت چند کنیز زیبا، آماده به خدمت ایستاده بودند. یکی از کنیزها، ورقی طلایی رنگ به زبیده خاتون داد و گفت:
- ان قباله همان بهشتی است که از بهلول خریده ای.
وقتی زبیده از خواب بیدار شد از خوشحالی ماجرای بهشت خریدن و خوابی را که دیده بود برای هارون تعریف کرد.
صبح زود، هارون یکی از خدمتکارانش را به دنبال بهلول فرستاد. وقتی بهلول به قصر آمد، هارون به او خوش آمد گفت و با مهربانی و گرمی از او استقبال کرد. بعد صد دینار به بهلول داد و گفت:
- یکی از همان بهشت هایی را که به زبیده فروختی به من هم بفروش.
بهلول، سکه ها را به هارون پس داد و گفت:
- به تو نمی فروشم.
هارون گفت:
- اگر مبلغ بیشتری می خواهی، حاضرم بدهم.
بهلول گفت:
- اگر هزار دینار هم بدهی، نمی فروشم.
هارون ناراحت شد و پرسید:
- چرا؟
بهلول گفت:
- زبیده خاتون، آن بهشت را ندیده خرید، اما تو می دانی و می خواهی بخری، من به تو نمی فروشم!

ادامه مطلبداستان کوتاه خرید بهشت، هوشمندانه سوال کنید،مادر …، اشتباه فرشتگان...

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محمد ( جمعه 91/9/10 :: ساعت 6:21 صبح )


داستان آموزنده جدید, داستان بسیار زیبا, داستان جالب, داستان جدید
»» داستان های کوتاه اعتماد, برداشت شخصی, همسر ایدآل, کسی را با انگش

داستان کوتاه اعتماد

تلفن زنگ زد و خانم تلفنچی گوشی را برداشت و گفت : “واحد خدمات عمومی، بفرمائید.”
شخصی که تلفن کرده بود ساکت باقی ماند. خانم تلفنچی دوباره گفت : “واحد خدمات عمومی، بفرمائید.” اما جوابی نیامد و وقتی می خواست گوشی را بگذارد صدای زنی را شنید که گفت : “آه، پس آنجا واحد خدمات عمومی است. معذرت می خواهم، من این شماره را در جیب شوهرم پیدا کردم اما نمی دانستم مال چه کسی است”
فکرش را بکنید که اگر تلفنچی بجای گفتن “واحد خدمات عمومی” گفته بود “الو” چه اتفاقی می افتاد!

نتیجه:

در هر رابطه ای اعتماد بسیار با اهمیت است. وقتی اعتماد از بین برود رابطه به پایان خواهد رسید . فقدان اعتماد به سوء ظن می انجامد، سوء ظن باعث خشم و عصبانیت میشود ، خشم باعث دشمنی می شود و این دشمنی منجر به جدائی.

ادامه مطلب داستان های کوتاه اعتماد, برداشت شخصی, همسر ایدآل, کسی را با انگشت نشانه نگیرید, حرف درست, صبور باش...

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محمد ( پنج شنبه 91/9/2 :: ساعت 6:18 صبح )


داستان آموزنده جدید, داستان بسیار زیبا, داستان جالب, داستان جدید
»» داستان آموزنده نوه باهوش, طمع دکتر, برنده واقعی کیست ؟, روبان آب

داستان آموزنده نوه باهوش

حامد با اصرار سوار ماشین پدرش شد .هر کاری کردند از ماشین پیاده بشه نشد که نشد. پدر و مادرش فکر میکردند اگه بفهمه بابا بزرگ رو میخوان ببرن خونه سالمندان و اون دیگه نمی تونه پدر بزرگش رو ببینه قیامت به پا میکنه.اما اینطور نشد.
خیلی اروم نشست صندلی جلوی ماشین، مثل آدم بزرگها.بابا بزرگ هم مات و مبهوت نشسته بود صندلی عقب و غرق در خیالات خودش بود ، وهر چند حالش خوب نبود از بی احساسی حامد کوپولو تعجب زده بود ولی به روی خودش نمی آورد. به اولین خیابان که رسیدند حامد رو به باباش کرد وپرسید :بابا اسم این خیابون چیه؟باباش جوابش رو داد.اما حامد ول کن نبود.اسم تمام خیابونها رو دقیق دقیق میپرسد.بلاخره حوصله باباش سر اومد با ناراحتی پرسید:بچه جون اسم این خیابونها رو میخوای چیکار کنی؟به چه دردت میخوره؟
حامد با صدای معصومانه اش گفت:بابایی میخوام اسم خیابونها رو خوب خوب یاد بگیرم تا وقتی تو هم مثل بابابزرگ پیر شدی ببرمت اونجا تنها زندگی کنی.دنیا رو سرش خراب شد.نگاهی از آیینه به پدر پیرش کرد، خودش رو اون پشت دید . از همون جا بسرعت دور زد . راد اس ام اسو برگشت بطرف خونشون.حامد کوچولو اون جلو یواشکی داشت میخندید. برگشت و دستای داغ و تب دار بابابزرگش رو تو دستای کوچیکش محکم فشار داد ،اشک از چشمهای پیرمرد سرازیر بود

ادامه مطلب داستان آموزنده نوه باهوش, طمع دکتر, برنده واقعی کیست ؟, روبان آبی...

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محمد ( پنج شنبه 91/9/2 :: ساعت 6:0 صبح )


داستان آموزنده جدید, داستان بسیار زیبا, داستان جالب, داستان جدید
»» داستان های آموزنده قهوه استاد, دسترنج مادر قالی باف, جالب کارت ک

داستان های آموزنده قهوه استاد, دسترنج مادر قالی باف, جالب کارت کشیدن!, سرهنگ ساندرس
داستان آموزنده قهوه استاد

چند دوست دوران دانشجویی که پس از فارغ التحصیلی هر یک شغل های مختلفی داشتند و در کار و زندگی خود نیز موفق بودند، پس از مدت ها با هم به دانشگاه سابق شان رفتند تا با استادشان دیداری تازه کنند.
آنها مشغول صحبت شده بودند و طبق معمول بیشتر حرف هایشان هم شکایت از زندگی بود. استادشان در حین صحبت آنها قهوه آماده می کرد. او قهوه جوش را روی میز گذاشت و از دانشجوها خواست که برای خود قهوه بریزند.
روی میز لیوان های متفاوتی قرار داشت; شیشه ای، پلاستیکی، چینی، بلور و لیوان های دیگر. وقتی همه دانشجوها قهوه هایشان را ریخته بودند و هر یک لیوانی در دست داشت، استاد مثل همیشه آرام و با مهربانی گفت…
بچه ها، ببینید؛ همه شما لیوان های ظریف و زیبا را انتخاب کردید و الان فقط لیوان های زمخت و ارزانقیمت روی میز مانده اند.
دانشجوها که از حرف های استاد شگفت زده شده بودند، ساکت بودند و استاد حرف هایش را به این ترتیب ادامه داد: «در حقیقت، چیزی که شما واقعا می خواستید قهوه بود و نه لیوان. اما لیوان های زیبا را انتخاب کردید و در عین حال نگاه تان به لیوان های دیگران هم بود. زندگی هم مانند قهوه است و شغل، حقوق و جایگاه اجتماعی ظرف آن است. این ظرف ها زندگی را تزیین می کنند اما کیفیت آن را تغییر نخواهند داد.
البته لیوان های متفاوت در علاقه شما به نوشیدن قهوه تاثیر خواهند گذاشت، اما اگر بیشتر توجه تان به لیوان باشد و چیزهای با ارزشی مانند کیفیت قهوه را فراموش کنید و از بوی آن لذت نبرید، معنی واقعی نوشیدن قهوه را هم از دست خواهید داد. پس، از حالا به بعد تلاش کنید نگاه تان را از لیوان بردارید و در حالیکه چشم هایتان را بسته اید، از نوشیدن قهوه لذت ببرید.»
 
ادامه مطلب داستان های آموزنده قهوه استاد, دسترنج مادر قالی باف, جالب کارت کشیدن!, سرهنگ ساندرس...

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محمد ( پنج شنبه 91/9/2 :: ساعت 5:47 صبح )


<   <<   11   12   13   14   15   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

حکایت زیبای شیخ صنعان و دختر ترسا
داستان زیبای درخت و موریانه
حکایت درس شاه عباس به سیاستمداران چاپلوس
داستان خواندنی اهداء خون برادر
داستان کوتاه کارمند تازه وارد
داستان پنذآموز تصمیم قاطع مدیریتی
داستان کوتاه طوطی چند؟
داستان آموزنده جایزه
داستان آموزنده ثروتمندتر از بیل گیتس
داستان عاشقانه و غمگین اثبات عشق
داستان جالب نحوه خر شدن !
داستان آموزنده تاثیر دعا
داستان کوتاه خواندنی قدرت بخشش
داستان دانه ای که سپیدار بود
داستان الاغ مرده
[همه عناوین(227)][عناوین آرشیوشده]
 

>> بازدید امروز: 70
>> بازدید دیروز: 75
>> مجموع بازدیدها: 891866
» درباره من «

داستان های جذاب و خواندنی

» پیوندهای روزانه «

بانک کارت ویزیت ایرانی و خارجی [4]
عشق جوانی و مشکلات ازدواج [85]
اخبار ورزشی المپیک 2012 لندن [9]
جکستان, پـَـ نـَـ پـَـ, اس ام اس, پیامک [29]
جدیدترین یوزر پسورد نود32, eset nod32 [14]
عکس های فانتزی زیبا و متحرک, زیباسازی وبلاگ [69]
ماه شاپ ایرانی و تجارت الکترونیک [10]
داستان های کوتاه و جذاب [92]
داستان های کوتاه و جالب [70]
وی شاپ ایرانی [2]
لوکس ها در سی شاپ [5]
کار,شغل, استخدام, کاریابی [5]
خود اشتغالی، طرح توجیهی اقتصادی [13]
hallywoodshop [1]
khavaranshop [1]
[آرشیو(16)]

» فهرست موضوعی یادداشت ها «
داستان آموزنده جدید[3] . داستان بسیار زیبا[3] . داستان جالب[3] . داستان های آموز[3] . داستان های آموزنده[3] . داستان های آموزنده جدید[3] . داستان جدید[3] . داستان عاشقانه و غمگین اثبات عشق[2] . داستان خواندنی و غمگین در پی خوشبختی[2] . داستان خواندنی ویولونیست . داستان دانه ای که سپیدار بود . داستان زنها واقعا چه چیزی میخواهند ؟ . داستان زیبا و عاشقانه . داستان زیبا و کوتاه الاغ مرده . داستان زیبا و کوتاه بزرگترین افتخار . داستان زیبا و کوتاه تاجر و باغ زیبا . داستان زیبا و کوتاه تحمل درد عشق . داستان زیبا و کوتاه ثروتمندتر از بیل گیتس . داستان زیبا و کوتاه دانه ای که سپیدار بود . داستان زیبا و کوتاه قهوه شور . داستان زیبا و کوتاه گل آفتابگردان . داستان زیبا و کوتاه میوه شب یلدا . داستان زیبا و کوتاه کاستی ها زندگی . داستان زیبای آرزوی کافی . داستان زیبای آلزایمر مادر . داستان زیبای درخت و موریانه . داستان زیبای نصیحت مادر، داستان نصیحت مادر، داستانک نصیحت مادر، . داستان زیبای کلام امید، داستان زیبای و کوتاه کلام امید، داستان ز . داستان سه رفیق بی پول!، سه رفیق بی پول!، داستان خنده دار سه رفیق . داستان شرط بندی ملا . داستان طنز ادب کردن به روش خودم . داستان عاشقانه زیبا و غمگین . داستان جالب آدمخوارها . داستان جالب بشنو و باور نکن . داستان جالب چهار فصل زندگی..، داستان جالب چهار فصل زندگی، داستان . داستان جالب زن نژاد پرست . داستان جالب صورت حساب، داستان کوتاه و جالب صورت حساب، داستان جذا . داستان جالب مادر شوهر و مادر زن . داستان جالب مرد و رمال . داستان جالب نامه شگفت انگیز . داستان جالب نحوه خر شدن ! . داستان جالب و کوتاه وینستون چرچیل . داستان جالب کلاه فروش [کلاه] کلاه فروشی روزی از جنگلی می گذشت.ت . داستان بسیار زیبای گل سرخ جان بلانکارد از روی نیمکت برخاست لبا . داستان بی نهایت زیبای خلقت زن(مادر) حتما بخوانید . داستان پرداخت هزینه در آخرت، مجموعه داستانهای اموزنده، داستان پر . داستان پسر جوان و دختر زیبا . داستان پند عابد . داستان پنداموز اندیشه هایت را خودت شکل ببخش! . داستان تاریخی الاغ مرده . داستان تاریخی بز . داستان تاریخی تا . داستان تاریخی تحمل درد عش . داستان تاریخی قهوه شور . داستان تاریخی گل آفتاب . داستان تاریخی میوه شب یلد . داستان تاریخی کاستی . داستان آموزنده حیای یک سگ . داستان آموزنده درس زندگی . داستان آموزنده دعای کوروش . داستان آموزنده زندگی درخت . داستان آموزنده سلف سرویس، داستان آموزنده، داستان آموزنده دعای ما . داستان آموزنده شرافت و مردانگی . داستان آموزنده طناب خیالی، جدیدترین داستانها، داستان آموزنده، دا . داستان آموزنده عشق و نفرت, داستان آموزنده دعای مادر, داستان آموز . داستان آموزنده عکاسی خدا، داستان کوتاه عکاسی خدا، داستان کوتاه و . داستان آموزنده غرور بیجا . داستان آموزنده گنج غلام، داستان آموزنده و جذاب گنج غلام، داستان . داستان آموزنده نوه باهوش, طمع دکتر, برنده واقعی کیست ؟, روبان آب . داستان آموزنده و کوتاه الاغ مرده . داستان آموزنده و کوتاه بزرگترین افتخار . داستان آموزنده و کوتاه تاجر و باغ زیبا . داستان آموزنده و کوتاه تحمل درد عشق . داستان آموزنده و کوتاه ثروتمندتر از بیل گیت . داستان آموزنده و کوتاه دانه ای که سپیدار . داستان آموزنده و کوتاه قهوه شور . داستان آموزنده و کوتاه گل آفتابگردان . داستان آموزنده و کوتاه میوه شب یلدا . داستان آموزنده و کوتاه کاستی ها زندگی . داستان آموزنده واکنش قورباغه ای . داستان الاغ مرده . داستان برو کشکتو بساب، داستان کوتاه داستان برو کشکتو ب، داستان ک . ، داستان کوتاه لحظه های عاشقانه، داستان جذاب لحظه های عاشقانه، د . استجابت دعا . بخت بیدار . بهترین داستان ها، مجموعه داستانهای اموزنده، داستان پرمفهوم، داست . جوان ثروتمند و پند عارف . حکایت زیبای شیخ صنعان و دختر ترسا . حکایت آرامش از دست رفته . حکایت پرخوری و عبادت, حکایت شیوه تک بعدی هدایت, حکایت طبل رسوایی . حکایت جذاب تفاوت بهشت و جهنم . حکایت درس شاه عباس به سیاستمداران چاپلوس . حکایت زیبا و خواندنی قورباغه، داستان زیبا و خواندنی قورباغه، داس . حکایت زیرکی زنان . حکایت عروس مومن . حکایت غلط زیادی که جریمه ندارد . حکایت قهرمان های آدمهای کوچک . حکایت مابه ازای نیکی . داستان . داستان “مورچه و سلیمان نبی” . داستان آموزنده (تفاوت فرهنگی) . داستان آموزنده از شیوانا تحمل درد عشق . داستان آموزنده امتحان وزیران یکی از روزها، پادشاه سه وزیرش را ف . داستان آموزنده امید . داستان آموزنده بزرگترین افتخار . داستان آموزنده پسر تنبل . داستان آموزنده پند سقراط . داستان آموزنده تاثیر دعا . داستان آموزنده تاجر ورشکسته . داستان آموزنده تخته سنگ، داستان جذاب تخته سنگ، داستان کوتاه تخته . داستان آموزنده توله های فروشی . داستان آموزنده ثروتمندتر از بیل گیتس . داستان آموزنده جایزه . داستان های آموزنده قهوه استاد, دسترنج مادر قالی باف, جالب کارت ک . داستان های کوتاه اعتماد, برداشت شخصی, همسر ایدآل, کسی را با انگش . داستان واقعی و آموزنده (سخنرانی جالب بیل گیتس), داستان جالب ( نا . داستان واقعی و زیبای دعای مادر . داستان وحشتناک، داستان ترسناک، داستان واقعی، داستان جذاب، داستان . داستان کوتاه . داستان کوتاه (خلبان) . داستان کوتاه آب شور,داستان زیبا و کوتاه آب شور,داستان آموزنده و . داستان کوتاه آرزوی شاگرد و واکنش معلم . داستان کوتاه آقایان مقدم ترند ! . داستان کوتاه ابتکار در حل مشکل . داستان کوتاه اثبات وجود خدا . داستان کوتاه ازدواج پیرزن . داستان کوتاه استجابت دعا,داستان زیبا و کوتاه استجابت دعا,داستان . داستان کوتاه افکار دیگران . داستان کوتاه الاغ مرده . داستان کوتاه اهداء خون برادر,داستان زیبا و کوتاه اهداء خون برادر . داستان کوتاه بزرگترین افتخار . داستان کوتاه بوفالو و بز خودخواه . داستان کوتاه پادشاه جوان و عارف پیر . داستان کوتاه پادشاه و تعالیم خردمندانه . داستان کوتاه پادشاه و مسابقه تصاویر، فروشنده دوره گرد، هزینه بیل . داستان کوتاه پاره آجر داس . داستان کوتاه پول دود . داستان کوتاه تاجر و باغ زیبا . داستان کوتاه تجزیه و ترکیب,داستان زیبا و کوتاه تجزیه و ترکیب,داس . داستان کوتاه تحمل درد عشق . داستان کوتاه تدبیر خداوند . داستان کوتاه تردید در عمل,داستان زیبا و کوتاه تردید در عمل,داستا . داستان کوتاه تلاش صادقانه . داستان کوتاه تله موش . داستان کوتاه ثروتمندتر از بیل گیتس . داستان کوتاه جراح و تعمیرکار . داستان کوتاه چنگیز خان مغول و شاهین,داستان زیبا و کوتاه چنگیز خا . داستان کوتاه خرید بهشت . داستان کوتاه خلبان . داستان کوتاه خواندنی قدرت بخشش . داستان کوتاه دانه ای که سپیدار بود . داستان کوتاه دختر فداکار . داستان کوتاه درس زندگی از دختر بچه 7 ساله . داستان کوتاه دسته گل پیرمرد . داستان کوتاه دعای کشتی شکستگان . داستان کوتاه دو روز به پایان جهان . داستان کوتاه دیدار با خدا . داستان کوتاه راز خوشبختی . داستان کوتاه زندگی خود را تغییر دهید . داستان کوتاه زندگی مثل چای,داستان زیبا و کوتاه زندگی مثل چای,داس . داستان کوتاه زیباترین قلب . داستان کوتاه سَمّ برای مادر شوهر . داستان کوتاه شاگرد زیرک و استاد . داستان کوتاه صندلی نامرئی . داستان کوتاه طعم هدیه . داستان کوتاه طمع ماهی گیر . داستان کوتاه طوطی چند؟ . داستان کوتاه عابد و ابلیس!,داستان زیبا و کوتاه عابد و ابلیس!,داس . داستان کوتاه عارف و نانوای مرید . داستان کوتاه عشق یعنی انجام ندادن !,داستان کوتاه هیچکس زنده نیست . داستان کوتاه فاصله نیکی و بدی . داستان کوتاه فحش دل نشین!,داستان زیبا و کوتاه فحش دل نشین!,داستا . داستان کوتاه فروش سیب,داستان زیبا و کوتاه فروش سیب,داستان آموزند . داستان کوتاه قانون بازگشت . داستان کوتاه قدرت بخشش,داستان زیبا و کوتاه قدرت بخشش,داستان آموز . داستان کوتاه قدرت بیان!,داستان زیبا و کوتاه قدرت بیان!,داستان آم . داستان کوتاه قدرت لبخند,داستان زیبا و کوتاه قدرت لبخند,داستان آم . داستان کوتاه قهرمان . داستان کوتاه قهرمانی در پارالمپیک . داستان کوتاه قهوه شور . داستان کوتاه گروه 99,داستان زیبا و کوتاه گروه 99,داستان آموزنده . داستان کوتاه گفتگو با خدا,داستان زیبا و کوتاه گفتگو با خدا,داستا . داستان کوتاه گل آفتابگردان . داستان کوتاه لیاقت عشق . داستان کوتاه مادر شوهر . داستان کوتاه محبوب تر از پیامبر خدا . داستان کوتاه مرد میلیاردر، داستان واقعی مرد میلیاردر، داستانک مر . داستان کوتاه مردانگی,داستان زیبا و کوتاه مردانگی,داستان آموزنده . داستان کوتاه مردمان بیمار . داستان کوتاه مش ممدحسن و درخت بی ثمر . داستان کوتاه مشکل چوپان . داستان کوتاه مشکل مرد فرتوت با زن و دخترش . داستان کوتاه معرفی شخصیت . داستان کوتاه معنای آرامش,داستان زیبا و کوتاه معنای آرامش,داستان . داستان کوتاه مورچه و عسل,داستان زیبا و کوتاه مورچه و عسل,داستان . داستان کوتاه میوه شب یلدا . داستان کوتاه ناشنوا باش . داستان کوتاه نصیحت لحظه مرگ مادر . داستان کوتاه نماز میت خواندن چوپان . داستان کوتاه نهار با خدا,داستان زیبا و کوتاه نهار با خدا,داستان . داستان کوتاه هر انسان یک فرشته است . داستان کوتاه همیشه شکر گذار باشیم,داستان زیبا و کوتاه همیشه شکر . داستان کوتاه و آموزنده نامه درمانی . داستان کوتاه و خواندنی نگرشت را تغییر بده . داستان کوتاه یه مشت نمک . داستان کوتاه کارمند تازه وارد . داستان کوتاه کاستی ها زندگی . داستان کوتاه کشیش و اضطراب در هواپیماه . داستان کوتاه کلاس درس ابوریحان,داستان زیبا و کوتاه کلاس درس ابور . داستان کوتاه کلاس درس دکتر . در انتظار سرمایه . راز خوشبختی مرد فقیر . زرنگی همیشه جوابـ نمیده!!!!! . شکر گذار خدا باشیم . طلاق برنامه ریزی شده . فرق عشق با ادواج . گفتگوی کودک و خدا . مارها و قورباغه ها . مجموعه داستانهای اموزنده، سری جدید داستان ها، داستانک، داستان کو . مداد سفید . نجار پیر . نگرشت را تغییر بده . کریم خان و مرد حیله گر . کفش های بهشتی . داستان عاشقانه یک ساعت چقدر کار می کنی؟ . داستان عبرت آم . داستان عجیب مرگ در غسالخانه! . داستان عروسک و دختر بچه . داستان عشق و دیوانگی زمانهای بسیار قدیم وقتی هنوز پای بشر به زم . داستان فوق العاده جذاب مثل مداد بشوی! . داستان قصر پادشاه . داستان لبخند سنت اگزوپری . داستان مسئولیت یک پزشک . داستان جدید فقط در ایران . داستان خرید کمربند . داستان خواندنی اهداء خون برادر . داستان خواندنی دزد با شرف گویند روزی دزدی در راهی، بسته ای یافت .
» آرشیو مطالب «
تیر 90
داستان شرط بندی ملا
داستان پند عابد
داستان کوتاه معرفی شخصیت
داستان کوتاه قهرمانی در پارالمپیک
داستان کوتاه بوفالو و بز خودخواه (
داستان مسئولیت یک پزشک
داستان کوتاه جراح و تعمیرکار
داستان آموزنده دعای کوروش
داستان خرید کمربند
داستان کوتاه مادر شوهر
داستان جالب و کوتاه وینستون چرچیل
داستان خواندنی دزد با شرف
داستان کوتاه درس زندگی از دختر بچه 7 ساله
داستان جالب مرد و رمال
داستان آموزنده چنگیز خان مغول و شاهین
داستان کوتاه نهار با خدا
داستان کوتاه زندگی خود را تغییر دهید
داستان کوتاه قدرت لبخند
داستان کوتاه معنای آرامش
داستان کوتاه یه مشت نمک
داستان آموزنده امتحان وزیران
داستان آموزنده عابد و ابلیس
داستان آموزنده قدرت بیان
داستان کوتاه تلاش صادقانه
داستان جالب مارها و قورباغه ها
داستان کوتاه تردید در عمل
داستان آموزنده همیشه شکر گذار باشیم
داستان آموزنده حیای یک سگ
داستان کوتاه فحش دل نشین
داستان آموزنده غرور بیجا
داستان کوتاه فحش دل نشین
داستان آموزنده پند سقراط
داستان آموزنده آب شور
داستان جالب تجزیه و ترکیب
داستان کوتاه زخم خارپشت
داستان آموزنده زندگی مثل چای است
داستان واقعی مردانگی
داستان کوتاه گفتگو با خدا

» لوگوی وبلاگ «


» لینک دوستان «
نوشتار
به سوی فردا
دیار عاشقان
حرف و حدیث
PARSTIN ... MUSIC
رایان چوب
منتظر ظهور
علی اصغر بامری
قیدار شهر جد پیامبراسلام
هادرباد * روستایی در شرق شهرستان بیرجند * HADERBAD
خورشید پنهان
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
گلبانگ سربلندی
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
بهارانه
بهارانه
بلوچستان
قران
پوشاک مردانه و زنانه، لباس های روز آقایان و خانم ها
کارواش خانگی همه کاره جت مینی
هسته گیر آلبالو
دستگاه بادکش طبی بدن رفع خستگی و حجامت
تیشرت و شلوارک لاغری
آفتاب گردون
آنلاین گلچین
دنیای آسان
سیتی شاپ
راه روشن
فروشگاه بیستِ بیست
توس بازار
چرخ خیاطی
سحا مارکت
چلچلی من
فروش اینترنتی
جذاب ترین ها
جادوی زندگی
عکس فانتزی و متحرک
گنجدونی
میرسالار
سورپرایز
جغجغه‌
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
رقصی میان میدان مین
تقدیم به جوانمرد کوچکم معین...
۩۞۩ تنهاترین تنها ۩۞۩
اسستان و پـَـَـ نــه پـَـَـــ، جکستان
نگاهی نو به مشاوره
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
سیب سبز
برلیان
Mystery
geleh.....
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
اسیرعشق
...
چشمـــه ســـار رحمــت
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
پناه خیال
مشتاقی و مهجوری
جوک بی ادبی
عکس های زیبا
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
جلال حاتمی - حسابداری و حسابرسی
بهانه
صراط مستقیم
هم رنگــــ ِ خـــیـــآل
جبهه مقاومت وبیداری اسلامی
طراوت باران
وبلاگ پایگاه امام حسین (ع) شهرستان البرز
یادداشتها و برداشتها
شباهنگ
دل پرخاطره
جکستان
ایوون رویا
سارا احمدی
هــومـــ ســـپـــیـــد
جهاد ادامه دارد...
ریحانه
دلـتنگــ همیـشـگـــــــــی
ما تا آخرایستاده ایم
وبلاگ گروهیِ تَیسیر
باران انتظار
گیسو کمند
بانوی پایتخت
تـلاطـم ارونـد
عکس های زیبا و دیدنی از دنیای پرندگان
❤ღنیلوفرهای آبیღ❤
گیاهان دارویی
یادداشتهای فانوس
انسان قرآنی
روانشناسی زنان و مردان
قصرماشین
شــــــهدای روستای مـــکـــی کوهسرخ
بغض تلخ
دنیای بی معرفت
سرزمین رویا
x
* ^ــ^ * تسنیم * ^ــ^ *
زیر باران (ابیات و اشعار برگزیده)
مطی جون
سوره777
عاشقتم
.•°♥°•دنیای شیرین من•°♥°•.
محمدرضا جعفربگلو
انتظار
پریا جووون
یامهدی
گوچــــــــی جــــونم GUCCI
حجاب ناب
آسمون
خدمات کامپیوتری ولیعصر (عج) روستای باغ آسیا
فیزیک زیبا( آموزش به زبان ساده)
sajjad esmaili
السلام علیک یاامیرالمومنین
* عاشقانه ای برای تو *
منتظـــــــران مهدی
بیانات و سخنان رهبری
سرداران بی پلاک
پرسپولیس قهرمان
ارواحنا فداک یا زینب
امیر محمد
بهشت بهشتیان
علمی
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
اســــرارِ وجـــود
گل یا پوچ؟2
سیالات
گوشی نوکیا 1110، خرید اینترنتی گوشی نوکیا 1110
ऌ عاشق بی معشوق ऌ
گل خشک
... و همچنین گزیده ای از اشعار پسانیمایی
پذیرش تحصیلی و منابع آزمون کارشناسی ارشد کلیه رشته ها
منابع آزمون کارشناسی ارشد کلیه رشته ها
دستگاه پاپ کورن ساز
اس ام اس - خبرهای ورزشی
دل پر خاطره
پایه عکاسی مونوپاد + ریموت شاتر بلوتوث
فروش دستگاه دلمه پیچ, فروش دستگاه دولمه پیچ
مانتو عبایی طرح رنوس, مانتو عبایی نقره ای, مانتو عبایی مسی
ست سارافون ودامن شلواری نیلوف
عمو همه چی دان
محسن نصیری(هامون)
عکسهای سریال افسانه دونگ یی
Hunter
بزرگترین گالری عکس افسانه دونگ یی
ســـــــــرزمـــــــیـــن آهــــــن
دهکده علم و فناوری
دُرُخـــــــــــــــــــــــش
عکس-های-جدید-از-سریال-سرزمین-آهن
مرکز استثنایی متوسطه حرفه ای تلاشگران بیرجند
وبلاگ اندیشه های مطهر
دوست جوان-------عشق جوان
روان شناسی * 心理学 * psychology
..:: بزرگترین مرجع کد آهنگ ::..
حجاب ایرانی
مقالات و نرم افزارهای تقویت هوش و حافظه
اسرائیل کودک کش، اسرائیل بچه کش، اسرائیل آدم کش، اسرائیل تروریست
قرآن معجزه ای جاوید و درسهای از فرآن
عکس متحرک جالب و زیبا برای زیبا سازی وبلاگ
اتیسم، اتیستیک، آسپرگر، رت، اختلالات نافذ رشد
سوالات کنکور دکتری
مثبت گرا
نوشته ها و نواهای خدمتگزار آستان حسین(ع)
هر چه میخواهد دله تنگت بگو . . .
عاشقانه ها
بسیج صالحین
تجارت الکترونیک
❤ رویایی زندگی کردن... ❤
دهکده کوچک ما
سوالات کارشناسی ارشد 91 , 92
شیوه های نوین مطالعه، راه‌های پیشرفت و موانع پیشرفت
انیمیشن
من - او = هیچکس
دستگاه بادکش طبی بدن و حجامت
سبک زندگی
آرایشگری و زیبایی و بهداشت پوست
بسته بزرگ اشتغال زایی و کسب درآمد
غابات مازندران
تخم مرغ شکن Egg Cracker
قالب بستنی ساز کودک
چرخ جادویی چراغ دار
دلمه پیچ, دستگاه دلمه پیچ Dolmer
هسته گیر آلبالو
نــــســــــــــــــیـــم بــــــــــــــــــاران
عکس های جالب و متحرک
عکس جالب و خفن و توپ و داغ
آنسوی باورها-ansooyebavarha.ir |متن عاشقانه |شعرهای عاشقانه جدید
خرید اینترنتی مینی پنکه ASD Minifan، مینی پنکه ASD Minifan جدید،
نمونه سوالات پیش دانشگاهی و متوسطه رشته های ریاضی، تجربی، انسانی
*عشق طلاست*
کلاه بافتنی
راه و چاه
جکدونی عمو حسن
سخاوت
مهدی یاران
برای عشق پایانی نیست
آرزوهای من...
باران
*سکوت مطلق*
دل خوش
هایپرمارکت
دیدنی های ایران
مانتو و شال طرح پارمیس
دستگاه پوست کن مخزن دار
فروش ویژه ساعت مچی
چرخ خیاطی
ساعت دیواری فانتزی
ذرت دانه کن
ساعت مچی در استایل مار کبری
فروشگاه دیجی مارکت
لوکس فروش
فروشگاه اینترنتی باقران
ماهساچ
آهنگ های لحظه های بی صدا...
سیرت پیشگان
سکوت باران
مهربانی ها
فوتبال و المپیک 2012
فنون و تکنیک ها و نکته های آشپزی+هنری
آموزش ایروبیک بانوان
اخبار سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، ورزشی، اجتماعی
رومیزی ترمه گل
تی وی مارکت
نود 32
دیجی بازار
نمونه سوالات دروس پیش دانشگاهی و متوسطه کلیه رشته ها
جهان استور
گلچین اینترنتی
مدرن
سروش مارکت
میهن کالا
گلچین اینترنتی
بازار آنلاین
ندا
فروشگاه سی گل
پد ضد عرق Underarm shild
روان شناسی
روان شناسی مثبت گرا
بیتوته
دیجی فروش
شمع سازی و چشم های متحرک زیبا و فانتزی
با یِ لبخند ملیح

» صفحات اختصاصی «

» لوگوی لینک دوستان «



» طراح قالب «