داستان جالب فحش دل نشین!
دوستی تعریف میکرد که صبح یک زمستان سرد که برف سنگینی هم آمده بود مجبور شدم به بروجرد بروم… هوا هنوز روشن نشده بود که به پل خرم آباد رسیدم… وسط پل به ناگاه به موتوری که چراغ موتورش هم روشن نبود برخوردم……. به سمت راست گرفتم ، موتوری هم به راست پیچید… چپ، موتوری هم چپ… خلاصه موتوری لیز خورد و به حفاظ پل خورد و خودش از روی موتور پرت شد تو رودخونه… وحشت زده و ترسیده، ماشین رو نگه داشتم و با سرعت رفتم پایین ببینم چه بر سرش اومد ، دیدم گردن بیچاره 180 درجه پیچیده… با محاسبات ساده پزشکی، با خودم گفتم حتما زنده نمونده …
ادامه مطلب داستان جالب فحش دل نشین!...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محمد ( چهارشنبه 91/5/11 :: ساعت 7:41 صبح )