داستان کوتاه پادشاه و تعالیم خردمندانه
روزی روزگاری، پادشاهی بود که می خواست کلیه ی تعالیم خردمندانه ی روزگار خود را گردآوری کند.
او تمام علمای کشور را فرا خواند و به آنها دستور داد تا در اسرع وقت این کار را انجام داده و حاصل کار را در قالب یک کتاب به وی ارائه دهند.
آنها نیز تحقیق خود را شروع کردند و بعد از یک سال با در دست داشتن کتاب قطوری عنوان ” تعالیم خردمندانه” نزد پادشاه بازگشتند.
پادشاه از این کار خشنود شد، اما از آنها خواست تا کتاب را فشرده تر کنند. بعد از مدتی در حالی که حجم کتاب را به یک فصل رسانده بودند بازگشتند. اما باز هم پادشاه گفت که کتاب را فشرده تر کنند.
سرانجام حاصل کار یک جمله شد. وقتی پادشاه آن جمله را خواند بسیار خوشحال شد و گفت:
” این خردمندانه ترین تعلیم روزگار است.”
آن یک جمله ی ساده این بود:
بهای هر چیز را باید بپردازی ...