داستان طنز ادب کردن به روش خودم
برای یه سفر کاری آماده شده بودم سوار اتوبوس شدم و منتظر حرکت که یه خانمی همراه دختر جوانش اومدن صندلی کنار من نشستن. اتوبوس راه افتاد و من در همون ابتدا خوابیدم. با پریدن اتوبوس از روی یه سرعت گیر بیدار شدم و به اطراف نگاه کردم. ناخداگاه چشمم به صندلی کناری دوخته شد و از روی شیطنت چشمکی به دخترک زدم ولی از شانس بد من مادرشم دید ولی چیزی نگفت بجاش از کیفش یه مشت بادوم در آورد و بهم تعارف کرد منم گفتم نه میل ندارم ولی اصرار کرد منم گرفتم. ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محمد ( چهارشنبه 95/6/31 :: ساعت 9:32 صبح )